بسم الله الرحمن الرحیم
الف- تعریف و رابطهی عادت کردن و عادی شدن:
عادت کردن یعنی خو گرفتن که در اثر تکرار یک رفتار حاصل میشود.
عادی شدن یعنی روزمرهگی که در اثر کمرنگ شدن انگیزه حاصل میشود.
عادی شدن خاصتر از عادت کردن است.
یعنی بعضی از عادتها برای انسان عادی میشوند و برخی از آنها عادی نمیشوند.
ب- تفاوتها:
1- هدف داشتن
2- احساس فایدهی دستیابی به هدف
3- رشد در اثر رسیدن به هدف
4- علاقه به تکرار عمل
1- توی کاری که آدم بهش عادت میکنه، هدف وجود داره (چه هدف مادی و چه هدف معنوی) اما وقتی اون کاری که بهش عادت کرده برای انسان عادی شد، هدف گم شده و دیگه با انجام اون کار دنبال نتیجه نیست.
مثلاً کسی که به نیت نزدیک شدن به خدا سعی میکنه نمازش رو اول وقت بخونه، کم کم به نماز اول وقت عادت میکنه (عادت کردن)؛
بعد از مدتی ممکنه اون هدف رو فراموش کنه! الله اکبر، و تا به خودش میاد: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ و اصلاً متوجه نیست که این کار برای رسیدن به هدفی بود یا نه! (عادی شدن)
2- توی کاری که انسان اون رو تبدیل به عادت کرده، فایده و نتیجهی انجام اون کار رو احساس میکنه ولی وقتی اون کاری که بهش عادت کرده عادی شد از فایده و نتیجه هم خبری نیست.
مثال: غذا خوردن برای ما یک عادت است و عادی نشده؛ چون اگر یه روز تغییر غذایی داشته باشیم، هوار میکشیم که چرا غذا شور شده؟ چرا تنده؟ چرا… و این نشون میده که ما دنبال یه نتیجه هستیم.
اما مثلاً کتک خوردن برای یک بچه؛ قراره که اثر تربیتی داشته باشه و با هر بار کتک خوردن و تحمل درد اون، بازگشتی به درون خودش داشته باشه و تغییرات درونی ایجاد کنه؛
اما اگر این کتک خوردن برای بچه عادی بشه دیگه اثر تربیتی خاصی هم روی اون نخواهد داشت.
کتک میخوره اما دوباره مشقش رو نمینویسه!
میگن: معلمت دفترت رو میبینهها! میگه: خوب ببینه!
میگن: دعوات میکنهها! میگه: خوب بکنه!
میگن: میزندتها! میگه: خوب بزنه! دو تا پس گردنیه دیگه؛ چیز خاصی نیست!
میگن: مادرت رو میخوانها! میگه: خوب ننم رو میبرم دیگه؛ چیزی نمیشه که!
3- توی کارهایی که از روی عادت انجام میشه، ارتقاء و رشد در رسیدن به هدف وجود داره اما وقتی اون کاری که بهش عادت کرده عادی شد، رشدی هم در کار نیست.
مثلا خودش را عادت داده است که هر روز صبح صدقه بدهد و با هر بار بخشش یک درجه رشد و تعالی پیدا میکنه و احساس خوشایند آن را درک میکند اما وقتی صدقه دادن برایش عادی شده باشد (و بدون توجه به اینکه دارد چکار میکند هر روز صبح دست در جیب کند و پول خردها را در صندوق صدقات بریزد) دیگر احساس رشد هم پیدا نمیشه و همین است که در روایات آنرا مذمت کردهاند.
4- کارهایی که از روی عادت انجام میشه، مرتب تکرار هم میشود چون مزه آن چشیده شده و فایده آن دیده شده اما وقتی اون کاری که بهش عادت کرده عادی شد، بود و نبودشون فرقی نمیکنه.
پ ن 1: ممکن است عادی شدن به معانی دیگری هم به کار برود اما از موارد استعمال آن معلوم میشود که در معنای روزمرهگی هم به کار میرود.
پ ن 2: اصل این مطلب رو از دوست خوبم مسعود به یادگار دارم؛ وبلاگش رو از اینجا بخونید.
بهشت
جمعه, ۳, دی, ۱۳۸۹ at ۸:۵۸ ب.ظ
خیلی جالب بود تا حالا دقت نکرده بودم
یک دوست
جمعه, ۱۷, دی, ۱۳۸۹ at ۶:۲۴ ب.ظ
خیلی عالی بود. چون من خودم با این قضیه مشکل داشتم. همه میگفتن نباید عبادت برای انسان عادت بشه. ولی با خودم که فکر می کردم نمی تونستم قبول کنم. چون خیلی کارها هست که وقتی عادت بشه خوبه. مثلا اخلاق. کسی که عادت کرده به مهربونی، بهش میگن مهربون.
وقتی این مطلب رو خوندم قضیه برام قشنگ روشن شد.
ممنون
محمد حسین
پنج شنبه, ۲۶, آبان, ۱۳۹۰ at ۸:۱۰ ب.ظ
سلام؛
مطالب سایت رو خوندم و دونکته به ذهنم رسید:
1)سایتت خیلی خوبه؛ سعی کن زود به زود آپدیت کنی؛ چون مطالبت رو دنبال می کنم ؛چیزی که این سایت رو متمایز می کنه نگاه متمایزت به موضوعاته ؛ به نظر من این سایت باید موضوعاتی که به روزمرگی کشیده شدن رو از نگاهی متفاوت گوشزد کنه (مثل نماز)_کاری که خوب بلدی انجامش بدی_ وتا حالا موفق بودی
2)چهره سایت یکمی شبیه وبلاگه ؛اگر طرح سایتت روعوض کنی بهتره؛به نظر من طراحی هر سایت اعتبار و شخصیت اون سایته؛
ممنون
ابوالحسن بیاتی
جمعه, ۲۷, آبان, ۱۳۹۰ at ۹:۳۷ ق.ظ
متشکرم