RSS
 

Posts Tagged ‘آداب و رسوم’

۱۳- شلخته

۱۴ آبان

بسم الله الرحمن الرحیم

«شلخته»

یادتونه یه پست در مورد اون دیوونه نوشته بودم؟ (مطلب 11: دیوونه)

امروز یک جریان مشابهی رو مشاهده کردم.

صبح زود داشتم از بازار رد میشدم و هنوز مغازه ها باز نکرده بودن به جز چندتاشون تک و توک.

چندنفر رو دیدم که کنار بازار روی زمین نشسته بودن و یه بشقاب یکبارمصرف که توش مقداری پنیر و کره بود رو گذاشته بودن زمین و هر کدوم مقداری نون دستشون بود و داشتن صبحانه میخوردن!

برای یک لحظه به خودم گفتم عجب آدمهای بی‌کلاس و بی‌شخصیت و بی‌فرهنگ و کثیفی! آخه گوشه‌ی بازار جای صبحانه خوردنه؟!!!

ولی یه خورده که رد شدم دوباره برگشتم و از همون دور نگاهشون کردم و با خودم گفتم میشه از یه زاویه‌ی دیگه هم به موضوع نگاه کرد.

اینها کسایی هستن که وقتی ته دلشون میری و بندهایی که سرشون اونجا گره خورده رو نگاه میکنی، میبینی که تعداد این بندها خیلی کمتر از بندهای دلهای خودمونه!

نمیخوام بگم شلخته بودن و مراعات نکردن ادب و کاری به رابطه با دیگران نداشتن و پشت با زدن به همه ی اعتباریات، چیز خوبیه‌ها! نه! رعایت نظم و تمیزی یک از امور بسیار مهم در دین ماست.

میخوام بگم توی اونها یک نقطه‌ی مثبت وجود داره که خیلی از ماها نداریم. میدونین اون چیه؟

اونها به این اعتباریات که دست‌ساز خودمونه دل نبستن و برای همین هم خیلی راحت و بدون درگیری زندگی میکنن: هر جا که پیش اومد میخوابن؛ هر جا که پیش اومد غذا میخورن؛ هر غذایی که به دستشون رسید استفاده میکنن و …

باز هم میگم که منظور من این نیست که از فردا پشت پا بزنیم به همه‌ی قوانین و امور اعتباری که در عرف باید رعایت بشه! میخوام نکات مثبتی که در دیگر طرز فکرها هست رو جمع کنیم و به دارایی خودمون اضافه کنیم.

نتیجه اینکه اگر کسی بتونه در عین اینکه آداب و رسوم عرفی رو مراعات میکنه، اما بند به اونها نشه و دل در گرو اونها قرار نده، میتونه در قله‌ی موفقیت وایسه.

ممکنه بگین که خوب اگه قرار باشه آداب و رسوم عرفی رو مراعات کنیم که دیگه فرقی نمیکنه که دل به اونها ببندیم یا نه؟!

جوابش اینه که هرگز اینطور نیست! فرق این دو تا در رفتارهای انسان به راحتی قابل مشاهده است.

مثلا بارها وقتی با اتوبوس به مشهد میرفتم توی راه که برای استراحت نگه میداشت خیلی ها میگفتن: اه اه! اینجا دستشوییهاش بو میده! انبارش موش داره! بیابون پشت سرش سوسک داره! چند فروند مگس اینجا دارن پرواز میکنن! کارگرش چرا لباس فرم نداره؟ چرا کفپوشش سرامیک نیست؟ چرا توالت فرنگی نداره؟ و اصلا به طور کلی قید پیاده شدن رو میزدن!!!

خوب درسته که ما باید فضای اطراف خودمون رو تمیز نگه داریم و سعی کنیم در ظاهر نظم و تمیزی و زیبایی رو رعایت کنیم اما وقتی که در عین مراعات کردن اینها دل بهشون نبسته باشیم، وقتی به چنین جایی میرسیم، ناخودآگاه درون ما میگه این حرفها رو بذار کنار و برو نیازهای خودت رو با همینها برطرف کن. اینها قوانینی است که خودت ساختی! نباید اسیر اونها بشی! در بند اسارت بودن بد است!

نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه؟

منتظر نظرات اصلاحی شما میمونم.

 
بدون دیدگاه

نوشته شده در دسته نگرشی - اعتقادی