بسم الله الرحمن الرحیم
«احترام به عقائد دیگران»
دیشب رفته بودیم یه جا مهمونی.
بین مادر میزبان و خود میزبان حرف در گرفت و من هم از این اتاق صداشون رو میشنیدم
مادرش میگفت: تو به زحمتش چیکار داری؟ این کارها کارهای زنونه هست! ما خودمون این کار رو انجام میدیم.
پسر میگفت: نه خیر نمیشه! چطور وقتی ما میایم خونهی شما باید بر اساس عقائد شما عمل بشه؟ اینجا هم باید بر اساس عقائد من عمل بشه! اینجا خونهی منه و باید بر اساس برنامهای که من تو زندگیم دارم پیش بریم.
آهان یادم رفت بگم که اصلاً بحث سر چی بود!!!
بحث سر این بود که مادر این بنده خدا میگفت سفرهی شام رو برای خانمها و آقایون جدا پهن کنیم که خانومها راحتتر باشن؛ ولی این آقا پسره میگفت من این حرفها رو قبول ندارم و باید همه سر یک سفره بشینن.
راستش وقتی فکر کردم اولش گفتم خوب حق با پسره هست دیگه! چون هر کسی هر جا که میره باید بر اساس قوانین خونهی میزبان عمل کنه.
اما بعدش که بیشتر فکر کردم به نظرم رسید یه بحث دیگهای هم اینجا هست. و اون بحث اینه:
درسته که ما در انتخاب عقیده آزادیم و میتونیم هر برنامهای رو که بخوایم برای زندگیمون انتخاب کنیم اما مهمتر از اون اینه که این آزادی عقیده در صورتی به وجود میاد که به عقائد هم احترام بذاریم.
منظورم این نیست که از عقائد خودمون دست برداریم و عقائد دیگری رو قبول کنیم ها! بلکه هر کسی رو با عقائد خودش تحمل کنیم و کاری نکنیم که به خاطر داشتن اون عقیده شکسته بشه.
تو این فکرها بودم که یه خاطرهای تو ذهنم جرقه زد …
سالها پیش وقتی کوچیک بودم، دائی مادرم که آمریکا زندگی میکنه اومده بود ایران خونهی ما. بعد خیلی اصرار داشت که با مادرم عکس یادگاری بگیرن ولی مادر من قبول نمیکرد.
از اون اصرار و از مادر من انکار …
تا اینکه مادرم گفت آخه دائی جون من به خاطر مسائل دینی و اینکه ممکنه عکسم به دست نامحرم بیفته عکس نمیگیرم.
تا مادرم این حرف رو زد بلافاصله دائیم گفت: خوب چرا از اول نگفتی که به خاطر مسائل عقیدتی عکس نمیندازی تا من اصرارت نکنم؟!
برام جالب بود که حاضر بود به خاطر احترام به عقیدهی دیگران به راحتی از کنار یک کاری که دوست داشت انجام بده بگذره.