RSS
 

Posts Tagged ‘غایت هستی’

40- پرسش و پاسخ 1

۱۸ آبان

در راستای تبیین پاسخ برخی سوالات که ممکن است از جهاتی اهمیت داشته باشند، تصمیم گرفتیم سلسله یادداشتهایی را با عنوان «پرسش و پاسخ» داشته باشیم. این یادداشتها به تناسب سوالاتی که دریافت می‌کنیم ارائه خواهد شد.

اولین یادداشت از این سری را با سوال آقای «بابک»، ذیل پست «خدا و هاوکینگ»، شروع می کنیم؛ ایشان اینطور اظهار نظر کرده‌اند:

«اصلا فرض کنیم که وجود خدا ضروری باشه. چه استدلال علمی هست که خدای واقعی همون الله باشه با نوع طرز فکری که در قران اومده ؟ به نظرم وجود و یا عدم وجود خدا یه بحثه و نحوه تصمیم گیری، حکمت و سیستمی که خدا برای دنیا پیش بینی کرده یه بحث دیگست. اینکه جایگاه انسان در این سیستم چیه ؟ و اینکه آیا انسان غایت هستیه ؟ به نظرم امثال استفان هاوکینگ با توجه به درکی که از وسعت دنیا پیدا کردن به این نتیجه رسیدن که انسان صرفا یکی از گونه های بوجود آمده در دنیاست مثل هزاران موجود دیگه ( به عنوان مثال دایناسورها که میلیونها سال بیشتر از انسان زندگی کردن اما همه منقرض شدند.) بنا براین هیچ دلیل علمی در دست نیست که انسان غایت هستیه و بعد از انسان دنیا به پایان می رسه و نوبت می رسه به روز قیامت. پس حتی اگر وجود یه موجود خالق رو بپذیریم در مورد اینکه این موجود چه تصمیمی برای ادامه دنیا داره فقط می تونیم یه سری تئوری علمی داشته باشیم و یا یه سری حدسهای فلسفی بزنیم و منتظر پیشرفتهای علمی بیشتر باشیم . اما اینکه دین میاد و با قاطعیت می خواد جواب تمام سوالات بشری رو به سادگی بده به نظرم از تفکر و بینش علمی به دوره و تازه نکته جالب اینجاست که کسائی رو که به این گفته هاش باور ندارند رو کافر می خونه و به اونها وعده جهنم می ده ؟ آِیا اگه خدائی هست و دنیا رو خلق کرده انتظارش از موجوداتش اینه که جزمیات غیر علمی رو در بست بپذیرن ؟»

 

1- استدلال علمی:

تاکید بر پایه ریزی هر ادعایی بر استدلال علمی (scientific method) در نوشته شما خیلی پر رنگ به نظر می‌آید.

از سوی دیگر روش علمی در فضای کنونی عمدتا به روشی متکی بر «شیوه تجربی» تلقی می‌شود. به تعبیر دیگر  رویکرد پوزیتیویسمی یا اثبات‌گرایی که بر فضای علم غربی حاکم است، تنها منبع معتبر برای کشف واقعیات را روش تجربی می‌داند که داده‌های خودش را از طریق حواس به دست می‌آورد.

در مباحث معرفت‌شناسی و فلسفه علم نشان داده می‌شود که تنها «استدلال‌های علمی»، با معنای پیش گفته، تنها راه کشف واقعیات نیستند! بلکه روش‌های عقلی و شهودی و نقلی نیز از روشهای موجّه برای کشف واقعیات هستند.

هر کدام از این روش‌ها محدودیتهای خاص خود را دارند و اینطور نیست که در تمام موضوعات کارآیی داشته باشند.

2- تعارض علم و دین:

نکتة دیگر آنکه میان حقیقت ادیان و برداشتی که (هر چند روشمند) از ادیان داریم، فاصله‌ای وجود دارد.

اما باید دید آیا در تعارضی که احیاناً میان همین برداشت‌های ما از دین با دستاوردهای علم تجربی وجود دارد، همیشه حق به جانب علم تجربی بوده است؟ آیا اگر به محتوایی که به صورت روشمند از دین به دست آورده بودیم اعتماد می‌کردیم، پیشرفت سریعتری نداشتیم؟ به این نمونه توجه فرمایید:

«… آیه دوم سفر پیدایش مشکلتر از از این آیه است: «و زمین بی شکل و خالی بود و تاریکی عمق آن را فراگرفته بود». در سال 1910 فرضیه سحابی که طبق آن  منظومه شمسی به شکل صفحه ای مدور فرض می شده ، مورد قبول تمام دانشمندان قرار گرفت. در صورتی که سفر پیدایش، زمین و آسمان را بی شکل نوشته بود! فرضیه سحابی، منظومه شمسی را تشکیل شده از گازی غلیظی می دانست؛ ولی در سفر پیدایش نوشته شده که جهان خالی بوده است! فرضیه می‌گفت: «منظومه شمسی در موقع سحابی بودن، خیلی گرم و پر نور بوده است» ولی سفر پیدایش می‌گوید: «جهان تاریک بوده است»!

در سال 1910 ما علت این اختلاف نظر را نمی دانستیم، ولی مشکل خیلی زودتر از آنچه منتظرش بودم حل شد، یعنی زمانیکه  تلسکوپ یکصد اینچی مورد استفاده قرار گرفت. دکتر ای.پی.هابل سحاب مارپیچ را تا آن زمان همه دانشمندان معقتد بودند از اجسام گازی صفحه ای شکل تشکیل شده و گرم چزخان است، مورد مطالعه قرار داد. او متوجه شد مارپیچهای موجود کهکشان ما، اصلا گازی نیستند؛ بلکه انبوهی متراکمی از ستارگان هستند که به علت دور بودن، به شکل گازهای صفحه مانند دیده می‌شوند.

کمی بعد از اینکه کشف دکتر هابل فرضیه سحابی را عقب زد، اعلام شد اگر یک جسم گازی به شکل صفحه مدور گرم، چرخان باشد، اصلا نمی‌تواند تولید منظومه کند؛ بلکه به دو قسمت مساوی تقسیم می‌شود!

[مصاحبه گر:] و شما متوجه شدید که علم جدید پس از مدتها دور شدن از واقعیت، آخرش به نظریه ای رسید که هزاران سال قبل، ابتدا در کتابهای آسمانی طرح شده بود؟

بله، بعد از آن، هنری نوریس راسل در کتاب خود به نام منظومه شمسی و بنیاد آن، دلایل دیگری برای بطلان فرضیه سحابی ذکر کرد. به این ترتیب فرضیه سحابی مرد و فرضیه سیاراتی، یعنی سیارات ریزه و فرضیه جزر و مدی به میان آمد که آنها هم خیلی سریع ابطال شدند و از بین رفتند!»[1]

3- حقّانیّت دیدگاه قرآن:

فرموده‌اید: «اصلاً فرض کنیم که وجود خدا ضروری باشه. چه استدلال علمی هست که خدای واقعی همون الله باشه با نوع طرز فکری که در قرآن اومده؟»

اگر با استدلال عقلی خداوند را اثبات نمودیم و برخی صفات و خصوصیات وی را هم اثبات کردیم، آنگاه این سؤال که «آیا آن خدا، همان خدای قرآن است با خصوصیاتی که در قرآن ذکر شده یا موجود دیگری است؟» نیازمند طی کردن مراحل زیر است:

  1. اثبات عقلی لزوم بعثت انبیاء
  2. اثبات دین اسلام از طریق اثبات حقانیت پیامبر اسلام از طریق اثبات معجزات وی
  3. اثبات معجزه بودن و تحریف نشدن قرآن
  4. تطبیق صفات انحصاری خدواند بر صفاتی که قرآن نشان داده است

اگر مراحل فوق را پشت سر بگذارید، آنگاه ثابت می‌شود که خصوصیات خدایی که قرآن معرفی کرده است حق و مطابق واقع است.

4- قیامت:

فرموده‌اید: «هیچ دلیل علمی در دست نیست که انسان غایت هستیه و بعد از انسان دنیا به پایان می‌رسه و نوبت می‌رسه به روز قیامت.»

اگر دین را پذیرفتم و منابع دینی را معتبر دانستیم، آنگاه محتواهای زیر که از متون دینی به دست آمده است نیز معتبر خواهند بود:

اول: بر اساس منابع دینی ما، «انسان» اشرف مخلوقات است.

دوم: خداوند با خلق کردن موجودات دیگر، زمینه را برای رشد «انسان» فراهم کرده است.

سوم: انسان چند بار جای خود را در عوالم مختلف عوض می‌کند: ابتدا از شکم مادر می‌میرد و به دنیا وارد می‌شود؛ سپس از این دنیا می‌میرد و وارد عالم برزخ می‌شود؛ و … (اینها مراحل رشد و صعود انسانی هستند.)

چهارم: بر اساس منابع دینی ما، این دنیا زمانی به پایان می‌رسد و درهم پیچیده می‌شود. (البته ممکن است پس از آن دنیایی دیگر برپا شود.)

پنجم: البته انسان هیچگاه به پایان نمی‌رسد و تنها از عالمی به عالم دیگر منتقل می‌شود.

ششم: زمانی که دنیا به پایان برسد، قیامت برپا می‌شود؛ یعنی عالمی که تمام موجودات در آنجا حضور پیدا می‌کنند تا به حساب و کتاب آنها رسیدگی شود. همزمان با برپا شدن این عالم، انسانهایی که در عالم برزخ هستند، از عالم برزخ مرده و وارد عالم قیامت می‌شوند.

5- اشراف خداوند:

فرموده‌اید: «دین میاد و با قاطعیت می‌خواد جواب تمام سوالات بشری رو به سادگی بده به نظرم از تفکر و بینش علمی به دوره».

البته دین با قاطعیت پاسخ می‌دهد اما ساده! پاسخ نمی‌دهد. خدائی که ما می‌شناسیم علمش را از روش‌های بشری به‌دست نمی‌آورد! تا مجبور باشد منتظر پیشرفتهای بشری باشد، زیرا او اصولاً خالق است نه کاشف! پس پیام او که در قالب دین او تبلور پیدا کرده است ناشی از روشهای علمی نیست، بلکه ناشی از اشرافی است که یک خالق بر مخلوق خود دارد، بنابراین به دور از منطق نیست که او پاسخ تمام سوالات را بداند.

البته این نکته هست دسترسی ما به دین کامل نیست فلذا در هر مورد به درجه ای که دسترسی ما معتبر بود، ادعا می‌کنیم. یعنی درجه انتساب یک ادعا را به دین با درجه اعتبار روش استنادمان تنظیم می‌کنیم.

6- جهنم:

فرموده‌اید: «جالب اینجاست که کسائی رو که به این گفته‌هاش باور ندارند رو کافر می‌خونه و به اونها وعده جهنم می‌ده».

خداوند کسی را به خاطر انتقام‌جویی یا اینکه او دلیل واقعی بر حقانیت دین پیدا نکرده به جهنم نمی‌اندازد.

اصولاً خداوند کسی را به جهنم نمی‌اندازد بلکه ما هستیم که خود به جهنم می‌افتیم!

جهنم چیزی نیست مگر لایه‌ی دیگری از اعمال و رفتار ناشایست ما که الآن هم موجود است اما به خاطر محدودیت در ادراک، نمی‌توانیم آن را ببینیم. پس از اینکه از این عالم به عالم دیگر وارد می‌شویم و محدودیت‌های ادراکی ما کمتر می‌شود، تازه درمی‌یابیم که تک تک اعمال و رفتار ما که پیش از این انجام داده بودیم، لایه‌های دیگری هم داشته که از آن بی‌خبر بودیم! و درد و رنج و عذاب و سختی اعمال ناشایست خود را درک می‌کنیم.

اینکه خداوند نسبت به جهنم اعمال ما هشدار داده است مانند این است که: شما به کسی بگویی اگر الکل بنوشی مست می‌شوی و ممکن است در راه برگشت به خانه تصادف کنی و جان خود را از دست بدهی! بعد مخاطب شما بگوید: یا همین الان با دلیل و مدرک برای من ثابت کن که الکل مستی‌آور است، یا تو انسان انتقام جو و خودرأیی هستی! که می‌خواهی من را در معرض تصادف قرار دهی!

اگر خداوند هشداری داده است به این خاطر است که نسبت به قوانین و روابطی که در این عالم به دقت به کار رفته‌اند آگاهی کامل دارد (چون خودش آنها را ساخته و پرداخته است) و از روی لطف و محبتش ما را از راه و چاه پیش رو آگاه کرده است.

تازه خداوند گفته است که کسانیکه واقعا به دلیلی برای حقانیت دین او نرسیده‌اند نیز دچار عذاب نمی‌شوند، به همین خاطر است که ما در دین اسلام مفهومی به نام «مستضعف فکری» داریم، یعنی کسانیکه راه رسیدن به حق برایشان مسدود بوده است.

7- انتظار خداوند از بندگانش

فرموده‌اید: «آیا اگه خدائی هست و دنیا رو خلق کرده انتظارش از موجوداتش اینه که جزمیات غیر علمی رو در بست بپذیرن؟»

پیش از این عرض شد که محتوای دین «جزمیات غیر علمی» نیست!

چرا که اولاً علمی بودن و دلیل داشتن را منحصر در روش تجربی نمی‌دانیم.

ثانیاً بر اساس مراحلی که در بند 3 عریضه شد، محتوای دین را اثبات عقلانی می‌کنیم.

پ.ن.1 : کتاب علم و ایمان در گفتگو با دانشمندان، صص 89-90.

بعد التحریر:

در واکنش به برخی موارد فوق و کامنت قبلی بنده (در : جمعه, ۱۵, دی, ۱۳۹۱ ، ۱۱:۲۹ ب.ظ)، آقای پدرام، موارد زیر را طرح کردند:

«با سلام
در مورد بند ۳ شما درست همان پاسخی را دادید که انتظارش را داشتم و به آن اشاره کرده بودم : یعنی عقل انسان همیشه نمی تواند به حکمت خداوند پی ببرد . اگر این ادعا درست باشد استثنا بر نمی دارد ، پس شما و هر انسانی که به مدارج بالای عقل هم رسیده باشد از درک پدیده ها عاجز خواهد بود . زیرا عقل و دانش و حکمت خداوند بی پایان است و ما هرگز به انتهای آن نخواهیم رسید. حتی احتمال دارد منطقی که بکار می بریم و با آن خود را قانع می کنیم بسیار سطحی و شکننده باشد و در مراحل بالاتر آگاهی بتوان آنها را نادیده گرفت . نتیجه : نه من و نه شما و نه هیچکس ، دست کم در این دنیا هرگز به اسرار پی نخواهیم برد. و اگر بنده قانع شوم و بپذیرم ، قناعتی کور و کم مایه خواهد بود که نمی توان به آن اتکا کرد. درست مثل اینکه به بچه بگوییم به پدرت بی احترامی نکن وگرنه سوسک می شی. اما وقتی بزرگتر شد و بی احترامی کرد و سوسک هم نشد ، همه ی باورهای درست دیگر راهم زیر سوال خواهد برد.

در مورد اختلاف دو قبیله تا جایی که اطلاعات تاریخی بنده قد می دهد قبیله ی بنی خزرج قتل عام شدند و این راه حلی بود که به اختلاف پایان داد ! مگر آنکه تاریخ تحریف شده باشد ، در آنصورت تنها باید اطلاعات تاریخی مستند را پایه قرار داد.

 در مورد بند ۴ : بله ، سو استفاده می تواند ملاکی برای رد یک باور جهانی باشد. اگر باور من یا شما راه را برای سو استفاده باز بگذارد پس پاشنه آشلی دارد که باید آن را پوشاند یا به کل دور انداخت . مگر نه اینکه این باورها برای بهتر شدن جهان ساخته شده اند ؟ اگر نتوانند به مقصود خود برسند یا حتی وضع را بدتر کنند چرا با تعصب به آن بچسبیم ؟»

ضمن سلام و پوزش بابت تاخیر ناخواسته، این مطالب در مورد نکات فوق، قابل بیان است:

در باب محدودیتها و مرزهای عقل:

1- حداقلهای قطعی عقل قابل صرف نظر کردن نیستند، مانند اینکه هرکسی برای رد یا اثبات هر ادعای عقلی بایستی از استنتاج منطقی استفاده کند، والا هیچ چیز را نمی توان اثبات یا رد کرد. اگر کمی ساده تر بگویم هر ادعایی یا با دلیل رد/ اثبات می شود یا بی دلیل، اگر بی دلیل بود که طرف مقابل هم حق دارد بی دلیل رد/ اثبات کند، اگر با دلیل بود در اینصورت طرف مقابل باید برای رد یا اثبات ادعا، دلیل ارائه کند و این یعنی تن دادن به حداقهای عقلی. حتی جالبتر اینکه همین ادعای «فراگیری دلیل» نیز خود با یک استنتاج منطقی ثابت شد، غیر از این است؟

2- به عنوان یک نمونه از تاریخ علم عرض می کنم – نه اینکه موضع مورد قبول بنده نیز همین باشد-  که پوزیتیوستهای منطقی تلاش کردند دامنه عقل را به مباحثی مانند معرفت شناسی، … محدود کنند و از سوی دیگر به زعم خودشان – هرچند دیگر این دیدگاه منسوخ شده است و قرائتهای متعادلتری از آن ارائه شده است – در پی آن بودند که دست عقل را از علم کوتاه کرده و علمی بودن و واقع نما بودن همه چیز را با محک تجربه، حس و آزمون معلوم سازند.

3- رئالیسم خام که الان تقریبا در فضای معرفت شناسی یک فحش علمی محسوب می شود اکنون کنار گذاشته شده و به رئالیسم پیچیده معتقد شده اند، که مدعای به طور خلاصه  عبارت است از:واقعیت چند لایه ، ذو بطون و تدریجی الحصول است.

با توجه به موارد فوق ادعای بنده این نبود که یا دربست صحت عقل را در همه حوزه ها می پذیریم یا اگر نپذیرفتیم هیچ کس حتی بنده  نیز از این مشکله رهایی نخواهم یافت. بنده می خواستم محدودیت درک سطوح مختلف افراد را نشان دهم و کمی از مغرور شدن به این عقل به قول شما زمینی بکاهم و نشان دهم همیشه نفهمیدن دلیل بر نبودن نیست. (به هر حال پاسخ مثال بنده را هم ندادید، آیا آن نوجوان حق دارد بگوید شما حرف غیر علمی و غیر عقلی می‌زنید یا خیر؟) اما راه پیش روی ما انسداد باب تفاهم و گفتگو نخواهد بود بلکه – همانطور که در مثال نوجوان نیز عرض کردم- باید راه درست تفاهم یعنی قطعیات منطق اندیشیدن را معیار قرار داد.

بنابراین به طور خلاصه عرضم را جمع می کنم:

1- محدودیت ادراکی عقول ما به معنای ناتوانی ما در ادراک یکسری حداقلها نیست بلکه از آنها گریزی نداریم (مانند مورد بند 1) و مبتنی بر چنین مواردی است که می توانیم منطقی را برای تفاهم داشته باشیم.

2-   ما بین رد کامل و پذیرش کامل عقل مخیر نیستیم بلکه سطوحی از کارکرد عقل را می پذیریم. (مانند مورد بند 2)

3- ما در بخشهایی همیشه احتمال خطا را می پذیریم و به کشف تدریجی و نه یکباره واقعیت باور داریم (به اقتضای باور به بند 3) اما نه همه جا! حتی در قطعیات عقل!

4- مشکل از اینجا شروع می شود که کسانی محتواهای احتمالی خود را – بر خلاف مقتضای همین جناب عقل – به جای نظریات قطعی می نشانند، و دیگران را متهم به سلوک غیر عقلی می نمایند.

 

در باب بحث تاریخی

1- بله باید بحث تاریخی کرد، اما بنده منظور شما را از «… مگر آنکه تاریخ تحریف شده باشد …» نفهمیدم

2- مراجعه به مقاله دائره المعارف بزرگ اسلامی، نشان می دهد، رابطه اوس و خزرج از جنگهای خونین در زمان جاهلی به رقابتهای سیاسی در زمان اسلام، فروکش کرده است، حتی از شعله ور شدن فتنه ای دیگر جلوگیری شده است: «… در جنگهاي‌ مريسيع‌ و بنى‌ قريظه‌ و قضية افك‌ نيز اختلاف‌ ميان‌ اوس‌ و خزرج‌ ظاهر شد، ولى‌ پيامبر(ص‌) آتش‌ فتنه‌ را خاموش‌ كرد (واقدي‌، 2/415، 431، 515؛ نيز نك: ابن‌ سعد، 1(2)/46؛ طبري‌، همان‌، 2/614؛ احمد بن‌ حنبل‌، 6/59، 196)»

3- اگر اسلام چنین وجهه کریهی دارد، و با وجود این همه اسلام هراسی ای که الان در دنیای غرب رایج است، چرا بر اساس پیش بینی های خودشان اسلام رو به گسترش است؟ (به پژوهشای موسسه pew می توانید مراجعه فرمایید)

4- چرا توجه به بانکداری اسلامی، حجاب، … رو به گسترش است؟

در باب بحث باور:

انگیزه بنده این بود که به شما نشان دهم این معیار برای داوری در مورد باورها تام و تمام نیست، والا برخی مخالفین یک باور، بدشان نمی آید ولو از طرق مصنوعی یا واقعی ناکارآمدی باور شما را زیر سوال ببرند. اما پس چگونه باید در باب باورها داوری کرد؟ با این مقدمات شروع می کنم:

در حوزه باورها با دو ویژگی روبرو هستیم:

یکم)صحت آن باور که با استدلال روشن می شود

دوم)کارآمدی آن باور که با نتایج آن باور در صحنه عمل روشن می شود. حال اگر باوری در حوزه عمل ناکارآمد بود همیشه دو حالت وجود دارد:

   1/ ضعف ذاتی و نداشتن ظرفیت کارآمدی در عمل : در اینصورت این باور را باید کنار گذاشت

   2/ ضعف عارضی، در عین داشتن ظرفیت کارآمدی در عمل (مثلا باور به خوب بودن راستگویی در جامعه ای که ساختارهای آن جامعه دروغ را تقویت می کنند) : اگر این باور دارای شرط صحت نیز هست باید موانع عملی شدن این باور را از میان برداشت، نه حکم کرد به اینکه این باور از اساس غلط است یا مفید نیست!

به عنوان مثال همین الان در بخش وسیعی از جامعه علمی داخلی  و خارجی مشکلات اقتصادی را ناشی از ضعف ذاتی سیستم سرمایه داری نمی دانند بلکه ناشی از بد اجرا کردن آن می دانند، در عین اینکه منکر بحرانهای مکرر آن – حداقل در طی چند دهه گذشته- نیز ، نیستند.

ادعای ما در مورد اسلام نیز از سنخ ضعف عارضی است نه ذاتی.

البته منصفانه بگویم گاهی معیار کارآمدی به روشن شدن معیار صحت نیز کمک می‌کند اما ظاهرا آن در مواردی است که بحث نظری به نتیجه قاطعی نرسیده باشد.

 
۶ دیدگاه

نوشته شده در دسته نگرشی - اعتقادی