بسم الله الرحمن الرحیم
«دیوونه»
توی محلهی ما یک نوجوانی هست حدودا 14 ساله. از نظر عقلی مشکل داره. بچهها بهش میگن: دیوونه!
مرتب مشغول بازیه؛ گاهی با سوارشدن روی یه چوب، سوارکاری با اسب رو شبیهسازی میکنه و گاهی با عروسکهایی که داره وسط چمنای میدون، دیگران رو به خنده درمیاره. گاهی هم دوچرخه رو به جای اسب استفاده میکنه و با هی کردن و بالا و پایین پریدن رو زین دوچرخه، در عالم سوارکاری خودش به مشکلات من و شما میخنده.
دیروز که باهاش برخورد کردم و خندهی همیشگیش رو دیدم، با خودم فکر کردم: راستی این دیوونهاس یا ما؟!!!
راستش رو میخواین؟
هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم!!!
آخه میدونین اون به چه چیزایی میخنده؟ به اعتباریاتی که من و شما تو عالَم واسه خودمون درست کردیم میخنده!
مثلا این مسائل بین ماها تبدیل به یه عرف شده: توی کوچه و خیابون نباید خندید، نباید بلند بلند حرف زد، نباید بازی کرد، نباید بدو بدو کرد؛ بلکه باید سنگین و رنگین بریم و بیام. هر چند چنتهی ما خالی از صفا و صمیمیت باشه اما همینکه یک سری قوانین دستساز خودمون رو رعایت کنیم آدمایی متمدّن و باکلاس به حساب میایم.
اون به همین چیزا میخنده! میگه شما چقدر دیوونهاید که خودتون یه اعتبارهایی رو درست میکنین و بعد هم فکر میکنین با اون اعتبارها ارزش پیدا میکنین!!!
میدونید چرا میخنده؟ چون با خودش میگه چرا اکثر آدمها دیوونه هستن؟ اون به رفتار من و شما میخنده!
با خودش میگه اینها که خالی از یک ذرّه محبت و عشق هستن چرا وقتی به هم میرسن تا کمر خم میشن؟ چرا احترامای بیخودی به هم میذارن در حالی که دلهاشون پر از نفرته؟
آره من هنوز نتونستم به نتیجه برسم که او دیوانه است یا ما؟
شما میدونین؟
پ ن 1: منظور از اعتباریات در اینجا اونهایی است که با واقعیت در تضاد باشن و الا بعضی از اعتباریات هستند که پشتوانهی عقلانی دارن. مثلا اینکه من و شما مالک یک چیزی میشیم یک امر اعتباری است اما پشتوانهی عقلانی داره.